کوله پشتی

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است


یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ

الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ


 

اى انسان، چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟

همان کس که تو را آفرید، و [اندام‏] تو را درست کرد، و [آن گاه‏] تو را سامان بخشید.

 

اوست که می بخشد

اوست که می دهد

اوست که می خواهد

اوست که نخواهد نمی شود و بخواهد می شود ...

پس به چه می نازی ای انسان در حالی که از خود هیچ نداری بدون او ..



پی نوشت : (سوره انفطار- آیه 6 و 7)


سکوت من گذشته دارد. به خاطر آن بار‌ها تشویق شده‌ام. هفت هشت ساله بودم که دانستم هر بچه‌ای آن را ندارد. سکوت من اولین دارایی‌ام به حساب می‌آمد... در طول سال‌هایی که بعد از آن آمد بار‌ها مورد تحسین زن‌های خانواده‌مان قرار گرفتم به خاطر تو داری‌ام. به خاطر رازداری‌ام. خیلی زود فهمیدم که به یک صندوقچه می‌مانم با دری کیپ و پر از راز.



پاورقی : داستان از زبان یک زن متاهل حکایت می شود . زنی که درگیر روزمرگی و سختی های زندگی زناشویی و بچه داری است . شوهر او امیر بلند پرواز است و در درجه اول به رویاهای خود می پردازد . راوی از خودش می گوید ، از احساسات زنانه خود ، خواهرانش ، مادرش و ... . شوهر زن بی وفا نیست اما هم قدم او نیز نیست . شوهر بی رحمی نیست اما گرم نیز نمی باشد . داستان به صورت خط موازی نیست و رفت و برگشت های متعددی دارد . 



امشب دانه دانه می شمارم دوست دارم هایم را ...امشب برای تمام شدن جنگ های میان من و تو ، پرچم سفید بلند می کنم ... خدایا تسلیم ...اراده ی من به اراده ی تو نچربید ... خیال می کردم می توانم با دست های خودم تقدیرم را بی نیاز از تو تغییر دهم و به هر چه می خواهم و تو نمی خواهی برسم ..اما ...اما اشتباه کردم...

امشب دوباره می شمارم .... جدال هایم با تو را ... آن هنگامی که برای من بارها "نه" و "نمی شود" تقدیر می کردی و من بی توجه به آنها ، انها را تبدیل به "بله " و "می شود " می کردم. امشب می خواهم اعتراف کنم به آنچه که مدت ها روی آنها اصرار ورزیدم. اعتراف کنم به آنچه که مدت ها صادقانه بگویم :" توهم می زدم ".

امشب دوباره می شمارم ...چه جاهایی که صادقانه بگویم تبدیل به ابزارت کردم برای رسیدن به هدف های نفسانیم ... چه جاهایی که بین تو و دیگران نظرم به سمت " تو " بود...اما انتخابم "دیگران" شدند . امشب میخواهم دوباره اعتراف کنم به لجاجتم..به حماقتم...به حماقت مقابل تو ایستادن و قد علم کردن در مقابلت را ... امشب می خواهم بشمارم تمام چیزهایی را که سالها نشماردم ... بیا امشب با هم صلح کنیم ... دعواهای بینمان را حل و فصل کنیم و مرزهای بینمان را از بین ببریم و مثل دو دوست در کنار هم باشیم ... سبحان الله ...سبحان الله ...سبحان الله...



﴿وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَآل عمران -133

و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید.



انعکاس در :

خوزنیوز

تی نیوز

رقص کلمات نا موزون است
وقتی که برای انتظار
دانه دانه گلچین می شوند و هر کدام
برای خود قصه ای از سر شوق سر می دهند

هر کدام در دل سودایی دارند و منتظرند

تا فرصتی فراهم آید برای درد دل .

چه قصه ی شیرینی ست وقتی

شور می جوشد درون آن کلماتی که هر کدام می خواهند

خود را جای دهند در این چند سطر انتظار

و سهمی بگیرند از این آذین بندیه عامیانه

چگونه می توان وصف شوقی نمود که جان می دهد به هر بی جان

کلمات بی جان ،  جان می گیرند در این انتظار و هر کدام برای خود سروده ای می سرایند ژرف و عمیق

موعودا:

بهار شده است و وجود نیمه جان هستی باز هم به شور آمده اند تا فراهم آورند برایت زیباترین دارایی شان...دارای من نیز این این هستی همان انتظاری ست که همواره می سرودم....امسال بهار دل انگیز نبود....امسال بهار صفا نداشت....

دل نمانده است برای این بی قرار....

شام شب سحر شود به یک نشان ز دیده ات

قفس ، قفس است

هر چقدر هم که وسیعش کنی

حتی اگر به اندازه حجم دنیا باشد...

بازهم بالهایت را محصور میکند ...